اوصاف بیعتکنندگان حقیقی با امام
در ادامۀ بحث عالم مشاهده (جلسۀ 11، 15 شعبان 1443) به تبیین اوصاف بیعتکنندگان حقیقی با امام میپردازیم.
در جلسات گذشته جایگاه مشاهده در نبوت و رسالت، امامت و ولایت بیان شد تا به تجدید عهد و بیعت با امام(عجاللهفرجه) رسیدیم. در ادامه هشت وصف آرزومندان تجدید بیعت حقیقی را از دعای عهد بیان میکنیم و سپس به بررسی حاکمیت ولایت در نظام آفاقی و انفسی میپردازیم.
در دعای عهد از خداوند طلب میکنیم: "اللّٰهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصارِهِ وَأَعْوانِهِ، وَالذَّابِّينَ عَنْهُ، والْمُسارِعِينَ إِلَيْهِ فِي قَضاءِ حَوَائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلِينَ لِأَوامِرِهِ ، وَالْمُحامِينَ عَنْهُ، وَالسَّابِقِينَ إِلىٰ إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ"؛ خدایا، مرا از انصار و اعوان و ذوبشدگان مجاور او و از سرعتگیرندگان در برآوردن خواستهها و حوائجش و امتثالکنندگان اَوامرش و حامیان حضرتش و سبقتگیرندگان به سوی خواستهاش و شهیدان در پیشگاهش قرار ده.
انصار و اعوان، دو وصف با معنای باطنی متفاوتند.[1] بهترین تجلی نصرت و اعانت در کربلا بود، آنجا که امام حسین(علیهالسلام) در آخرین لحظات رویارویی با دشمن فریاد "هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی"و "هَلْ مِنْ مُعينٍ یُعینُنی" سر داد. یاری به معنای «نصرت» آنجاست که امام را در مقابله با مخالفان یاری کنیم و «اعانت» به معنای کمک آنجاست که در تقویت حکومت امام و جبهۀ موافق بکوشیم. «ناصر» ابتدا با مخالفان امام در صحنههای نبرد فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و... مبارزه میکند و جلوی شبهات را با بصیرتش میگیرد، سپس به تقویت پایههای نظام حکومتی امام میپردازد. همانکه امام خمینی(رحمةاللهعلیه) با نصرتش، در مقابل شاه قیام کرد و ایستاد و با اعانتش پایههای حکومت اسلامی مهدوی را تقویت کرد. اما چه بسیار افرادی که در طول تاریخ همچون طلحه و زبیر تا پای نصرت امام جلو آمدند اما در میدان اعانت و تقویت حکومت او زمین خوردند.
حال، اعانتکنندهای که فکر، نظر، روحیه و سلیقۀ شخصی خویش را در مقابل امامش فانی کرده، ذوب در او میشود؛ یعنی از انجماد خارج شده و گداخته و روان میشود، بهطوریکه با جوش و خروش از تعصب، وابستگی، قبض، جمود و پیشزمینههای فکری بیرون آمده و سیستم و روحیهاش تغییر میکند. همانند مالک اشتر آنچنان ذوب در مولایش میشود که تا یک قدمی پیروزی میرود اما به فرمان امامش برمیگردد و قدمی جز خواست او برنمیدارد و این همان معنای حقیقی "َذابِّينَ عَنْهُ" است. چنین کسی بدون فکر و ملاحظهکاری، بیتأنی و دودوتا چهارتا کردن شتاب در برآوردن حوائج مولایش دارد و در این کار بدون توجیه و توجه به دیگران و نتیجۀ کار سرعت میگیرد و مصداق "مُسارِعِينَ إِلَيْهِ فِي قَضاءِ حَوَائِجِهِ" میشود.
امتثال اوامر نیز آنجاست که یار ذوب شده، تمثالی از اوامر مولایش میشود؛ یعنی ملکهوار در وجودش عین اوامر شده و نیازی به دستور دادن به او نیست. اوامر مولا نیز شرعی و ظاهری نیست که آن کار نبی است، اوامر او کشتن و ذبح کردن نفس است. او با امتثال اوامر، محامی و بدل امام در پشتیبانی از او میشود؛ حمایت کننده و مشاور و وکیلی که نمایندۀ امام شده و در فکر و علم و اندیشه از همگان سبقت[2] میگیرد و تمام همّ و غمش پیشیگرفتن در فهم و درک حقایق است. انسانی که به شهود این اوصاف در وجودش برسد، به مقام شهادت رسیده و طلب "وَالْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ" میکند که یا در رکاب مولایش شهید میشود یا به مشاهدۀ وجودی میرسد. اینها اوصاف بیعتکنندگان حقیقی با امام بود که هر روز عهد و عقد و بیعتشان را تجدید میکنند.
امامت را استمرار و تداوم وجه ولایی، باطنی و تأویل نبوت و رسالت معرفی کردیم و فهمیدیم بدون ظهور اسمای الهی توسط امام، شریعت به اتمام و اکمال نرسیده و تحقق نمییابد. سالک حقیقی نیز میداند فقط با گذشتن از ظاهر و سطح شریعت و رسیدن به بطن و سرّ حقیقت با کمک ولایت، میتواند به کمال و قرب الهی برسد. در این حال او به انجام اعمال عبادی دلخوش نمیشود، با کنکاش، تأثیر ولایت را درونش مشاهده کرده و در روند سیر انسانیاش تعادل و تطابق بین ظاهر و باطن برقرار میکند. او در هر عملش مشاهده میکند تا از صورتِ ظاهری عباداتی همچون نماز و روزه به بطن و سرّ آن نرسد اعمالش پذیرفته و مؤثر نخواهد بود، زیرا مقبولیت در ولایت است.
«ولی» از اسمای حقتعالی است که منقطع نمیشود و ولایت همواره ساری و جاری است. در حالیکه نبوت و رسالت با خاتم الانبیا خاتمه یافت. هنگام فرجِ خاتم الاولیا، مبدأ و معاد یکی شده و انقلاب و تحول روحانی یا همان ظهور اتم ولایت کامل میشود. در این حال سیستم آفاق و انفس دگرگون شده[3] و چهرۀ "يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ"[4] نمایان میشود. پوسته و سطح هر چیز کنار میرود، جنبۀ وجودی و باطنی افلاک و هستی برای انسانها، چه مؤمن و چه کافر نمود پیدا میکند. حالِ درونی هر فرد آشکار شده و قیامت صغری به پا میشود. در آن زمان تنها کسانیکه در دوران غیبت به مشاهدۀ امام رسیدهاند، تعجب و سؤال و چون و چرا ندارند.
خاتم الاولیا همان شخصیت موعودی است که به واسطۀ وجود او اسرار و حقایق نور الهی از پرده بیرون آمده و آشکار میشود. او را صاحب عصر و زمان مینامند؛ زیرا غایت و تجلی اکمل اسمای الهی و ظهور و فعلیت تام ولایت است، همان خاتمی که موعود حضرت رسالت است. تمامی انبیا تجلی جزئی حقیقت محمدیه بودند و نور خود را از مشکات نورانیاش میگرفتند، در حالیکه خاتم الانبیا خود تجلی تام ذات الهی است. اولیای الهی نیز از امام علی(علیهالسلام) تا امام حسن عسگری(علیهالسلام) همگی تجلیگاه اوصاف خاصی بودند و زمینۀ ظهور اتم و اکمل ولایت را در خاتم الاولیا فراهم میکردند. امروز در عصر غیبت نیز تنها وظیفۀ شیعیان به تأسی از اولیایشان، زمینهسازی ظهور و انتظار فرج است.
[1]- در قرآن و ادعیه، کلمات با معنای مترادف نداریم و هر کلمه بار معنایی خاص و باطنی خودش را داراست.
[2]- تفاوت سرعت با سبقت؛ سرعت شتاب گرفتن بدون توجه به دیگران است، اما سبقت پیشی گرفتن در میدان مسابقهای است که دیگران هم هستند.
[3]- پیشرفتهترین سیستم دنیوی و اخروی میشود.
[4]- سورۀ ابراهیم، آیۀ 48: «روزی که زمین (به امر خدا) به غیر این زمین مبدل شود».
نظرات کاربران